|
||
|
||
|
|
||
|
||
|
||
|
||
|
|
||
|
||
|
||
|
|
||
|
||
(کیکاووس یاکیده) |
هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
بگذار پرنده ای باشم
بی پر و بال و بی آشیانه
خدایا خسته ام از این همه تکرار بیهوده زمان
همش 1-2-3-...60
و دوباره
1-2-3-...60
دقیقه ها همش تکرار بیهوده ماست
من تکرار تو تکرار
این پر پرواز من را چه کسی شکست؟
این من را چه کسی فراموش کرد؟
(تو)
هجی می کنم نامت را
می بندم چشمانم را
و می بینمت که می گیری دستانم را
میان دستان نیرومندت
و با صدایی دورگه می گویی:
به من اعتماد کن!
می لرزد قلبم
به سرعت می گشایم چشمانم را
تا پایان یابد این رویای تلخ
نمی خواهم بار دیگر مانند برج های دو قلو فرو ریزم
بهتر بگویم تخریب شوم
آری...
گاهی تنها ماندن بهتر از صد عشق دروغین است ...
سلام ای یار بازیگر، کجایی؟
خوشی با او ، شنیدم ، خوش به حالت
رها ، تنها ، نخواهد کرد اما
مرا یک دم به حال خود ، خیالت
شنیدم گفته ای با او هم از عشق
شنیدم دَم زدی از بی قراری
برایش از محبت قصه گفتی
به او گفتی که او را دوست داری
نفس در سینه زندان میکنم چون
هوا مسموم از بوی دروغ است
نمی آیم سراغت چند وقتیست
سرت بی حد و اندازه شلوغ است
نمی دانم چرا افتاد یادم
به ناگه خاطرات خوب باهم
نمی شد باورم هرگز که یک روز
به پایان می رسد رؤیای ما هم
شنیدی پشت ما مردم چه گفتند؟!
شنیدی مات این تقدیر ماندند؟!
از اینکه بَندِ ما بُرید ، آنها
تمام عشق را بیهوده خواندند
اگرچه صاف و صادق بودم ، اما
چرا گفتند مردم ساده لوحم ؟!
اگرچه بی تو تنها ماندم اما
مرا تنها نخواهد کرد این غم
انکه از من دلربایی کرد
امد اما بی وفایی کرد
او که قصد دل شکستن داشت
از چه اول دلربایی کرد
از جنون افتاده ای بودم
او مرا از نو هوایی کرد
با فسون ایینه دارم شد
وز برایم خودنمایی کرد
چون بتی از وی تراشیدم
ناگهان بهرم خدایی کرد
کاش می دانست میدانم
عشق را نتوان گدایی کرد
روی رقص شاپرک زیر بارون چشات
دله من میلرزه واسه بوسه رو لبات
روی اسب باله دار تویی تنها تک سوار
عشق رویایی من
تویی عشق موندگار تویی عشق موندگار
فصله بارونه و عشق رو غبار نسترن
من و تو عاشق هم توی خوابه گل شدن
شعلۀ وحشی عشق بی گناه و بی صدا
یه ترانه وسوسه، رنگه سرخه غروبا
روی رقص شاپرک زیر بارون چشات
دله من میلرزه واسه بوسه رو لبات
روی اسب باله دار تویی تنها تک سوار
عشق رویایی من
تویی عشق موندگار تویی عشق موندگار
با حضور آرزو لحظه های دم به دم
هم قطاره خاطره همیشه دنباله هم
کفشه جنگلای سبز پای جاده های دورتوی تاریکی راه رنگه چشمات مثل نور
رنگه چشمات مثل نور
روی رقص شاپرک زیر بارون چشات
دله من میلرزه واسه بوسه رو لبات
روی اسب باله دار تویی تنها تک سوار
عشق رویایی من
تویی عشق موندگار تویی عشق موندگار
فصله بارونه و عشق رو غبار نسترن
من و تو عاشق هم توی خوابه گل شدن
شعلۀ وحشی عشق بی گناه و بی صدا
یه ترانه وسوسه، رنگه سرخه غروبا
روی رقص شاپرک زیر بارون چشات
دله من میلرزه واسه بوسه رو لبات
روی اسب باله دار تویی تنها تک سوار
عشق رویایی من
تویی عشق موندگار تویی عشق موندگار
دراندیشه ی بهانه کنی دل برکنی زمن
خوب اندیشه کن وحرف رو روان بزن
ما دل شکسته شده ایم بند هم نمیخورد
راحت عبور کن به پایت نمی خورد
تو هم تصمیم گرفتی امشب دقم دهی
من دق کرده ام ترنم آبی به من بده
بگو بهونه مکن نازنین من راحت بگو بمیر برو تا گذر کنم
رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم...؟
اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم...؟
ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم...؟
اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه...؟
بهت بگم عاشقتم, دوستت دارم یه عالمه...؟
اجازه هست بهت بگم عشق تو, توی سینه امه...؟
جونم روهم به پات بدم, بازم برای تو کمه...
به من بگو...
بگو به من...
بگو منو دوستم داری...
بگو که واسه هوست پا رو دلم نمی ذاری...
اجازه هست نگاهتو توی خاطرم قاب بکنم...؟
چشمی که بد خواهمونه, به خاطرت خواب بکنم...؟
اجازه فریاد بزنم:توی قلبمی تا به ابد...؟
بدون اگه رسوا بشم, به خاطرت خوبه نبرد...
اجازه هست کنار تو به اوج ابرا برسم...؟
دست تو توی دستم و برم به فردا برسم...؟
اجازه هست دریا بشم, کویر رو پیمونه کنم...؟
تو صدف دلم بشی, من توی دلت خونه کنم...؟
اجازه هست یه لحظه باز توی چشات نگاه کنم...؟
بایک نگاه بی ریا روی غم رو سیاه کنم...؟
اجازه هست....................؟؟؟؟
ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.
............................................................................
با تو این ترانه ها را عشق است رخش سرخ بادپا را عشق است
عشق درگیر غروب را درد است باز هم طلوع ماه را عشق است
ای از خانه ز خم و گریه غربت بغض گشا را عشق است
ای از آب و هوای بی عشق بادبان ناخدا را عشق است
اهل بی مرز ترین دریا باش اهل همه جا را عشق است
از غزل باختگان می ترسم شعر های بی هوا را عشق است
ای قشنگ ترین سازها و آواز ها روزهای بی عزا را عشق است
............................................................................
تقدیم به او که پیشم نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به مهمانی گلهای باغ می آورد
گیسوان بلندش را به باد می دهد دست های سپیدش را به آب می بخشد
شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
............................................................................
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
مختارنامه/عطار
............................................................................
اندر دل من بدین عیانی که تویی
وز دیده من بدین نهانی که تویی
وصاف ترا وصف نداند کردن
تو خود به صفات خود چنانی که تویی
خواجه عبدالله انصاری
............................................................................
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
............................................................................
الله به فریاد من بی کس رس
فضل و کرامت یار من بی کس بس
هر کسی به کسی و حضرتی مینازد
جز حضرت تو ندارد این بی کس کس
............................................................................
ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد
............................................................................
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
............................................................................
ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود
در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود
من عاشق و او زعشق من بی خـبر است
ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود
............................................................................
چون عود نبود چوب بید آوردم
روی سیه و موی سپید اوردم
خود فرمودی که نا امیدی کفر است
فرمان تو بردم و امید آوردم
خواجه عبدالله انصاری
............................................................................
در مذهب عاشقان قرار دگر است
وین باده ناب را خمار دگر است
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کار دگر است و عشق کار دگر است
............................................................................
ای جمله بی کسان عالم را کس
یک جو کرمت تمام عالم را بس
من بی کسم و تو بی کسان را یاری
یارب تو به فریاد من بی کس رس
............................................................................
من مانده ام و شعر سرودن بی تو
از خواب غزل پلک گشودن بی تو
............................................................................
در بستر بی رحمی و خون زاده شدم
از اول عمر با جنون زاده شدم
خاکستریم .دست خودم نیست عزیز
ققنوسم از آتش درون زاده شدم
............................................................................
چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است
............................................................................
کم نامهی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
............................................................................
در دفتر شعر من صدا پنهان است
یک رود پر از ستاره در جریان است
من در سر خود ابر زیادی دارم
جیب کلمات من پر از باران است
............................................................................
در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا
روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا
هر که از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا
............................................................................
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر از هزار نتوانم کرد
خواجه عبدالله انصاری
............................................................................
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست وادم مثل شیشه
............................................................................
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من!
میلاد عرفان پور
............................................................................
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک، ... چکار با پنجره داشت
قیصر امین پور
............................................................................
دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند
............................................................................
دلم تنگ است امشب بهر زاری
به روی موج گریه تک سواری
صفای گریه ای در خلوتم را
نمی بخشم به سال خنده داری
............................................................................
کم زندگی مرا نمایش بدهید
تابوت برای من سفارش بدهید
باید بروم گور خودم را بکنم
لطفآ دو سه سطر مرگ را کش بدهید
............................................................................
سردم شده است و از درون می سوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه ی این قافیه را می دوزم
............................................................................
بیهوده در اضطراب ماندیم همه
در تاب و تب و عذاب ماندیم همه
این ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد
عشق آمد و رفت و خواب ماندیم همه
............................................................................
با دیدن تو دست و دلم می لرزد
زیبایی تو چقدر وحشتناک است
انگار که چاره ای ندارم دیگر
دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟
............................................................................
من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
............................................................................
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست