تهی بود ونسیمی.
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی.
((من))بود((توی))
ولحظه هایی که بین ماست.
عشق من ...عاقبت یک روز از دنیایی که در آن بی تو مرده ام...
زنده خواهم شد به سویت خواهم دوید و تا ابد در آغوشت جان خواهم داد...
(رهام)
همه میتونن اسمت رو صدا کنن اما....
کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو صدا میزنن لذت میبری
و با تمام وجود دوس داری در جوابشون بگی:
جاااانم...!
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..
بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت
این جمله رو بشنوی :
غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی !!
این آغاز دوست داشتن است...
گرچه پایان راه ناپیدار است...
من به پایان نمی اندیشم...
که همین دوست داشتن خود زیباست...
وقتی با تو بودم . وقتی که...
شب سردی است من افسرده.راه دوری است و پایی خسته . تیرگی هست و چراغی مرده . میکنم تنها از جاده عبور: دور ماندن ز من آدام ها . سایه از سر دیوار گذشت
غمی افزوده مرا بر غم ها. فکر تاریکی واین ویرانی بی خبر آمده تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی . نیست رنگی که بگویید با من اندکی صبر سحر نزدیک است . هر دم این بانگ بر آارم از دلم:وای این شب چقدر تاریک است! خنده ای که به دل انگیزم ؟قطره ای کو که به در یا ریزم؟سخره ای کو که بدان آویزم ؟ مثل .