هجی می کنم نامت را
می بندم چشمانم را
و می بینمت که می گیری دستانم را
میان دستان نیرومندت
و با صدایی دورگه می گویی:
به من اعتماد کن!
می لرزد قلبم
به سرعت می گشایم چشمانم را
تا پایان یابد این رویای تلخ
نمی خواهم بار دیگر مانند برج های دو قلو فرو ریزم
بهتر بگویم تخریب شوم
آری...
گاهی تنها ماندن بهتر از صد عشق دروغین است ...
سلام چطوری خوبی وبت جالبه ممنون که بهمن سزدی فدات